عشق خوناشام 🥀🩸[9]
ویو کوک:
تقریبا دو ساعتی می شد که دنبالش بودم هیجا نیس الان دیگه تقریبا نیمه شبه هواهم سرده اخه تو کدوم گوری رفتی
دختر دیگه نامید شده بودم که یادم امد جیمین گفت با دوستشه سریع رفتم دم اتاق جیمین و محکم در زدم چیزی که من از جیمین میدونم الان باهمن جیمین خابالو امد و درو باز کرد سریع زدم ش کنار و رفتم پیش دختره و تکونش دادن
جیمین:هعیی چه گو*هی میخوری
کوک:هیی تو ی سوال میپرسم سریع جواب میدی
÷هااااااااا *مست*
کوک:ا.ت چرا وقتی خونشو خوردم پَنیک کرد
÷تو چیکار کردیییی نگه نمیدونی
کوک:چیو نمی دونم جواب بده *داد*
÷بچه که بودههههههه مامانشو ی خوناشام جلو چشاش سلاخی کرده *مست*
کوک:چ...چی*شکه*
÷الانم هروقت اونجوری میشههههه میرههه توی قااااار کوچولو تو جنگل...*مست*
تا حرفش تموم شد دویدم توی جنگل دنبالش که قار کوچیکی که دوستش گفته بود رو پیدا کردم رفتم تو که دیدم اونجاس وای خدااااا وقتی گریه میکنه چقدر بامزه میشههه
اروم رفتم سمتش که خودشو کشید عقب
ا.ت:از کجا پیدام...کردی
کوک:دوستت
ا.ت:چی می خوای برو گمشو چرا ولم نمی کنی
دیگه نذاشت یه کلمه هم حرف بزنم محکم بغلش کردم
...
تقریبا دو ساعتی می شد که دنبالش بودم هیجا نیس الان دیگه تقریبا نیمه شبه هواهم سرده اخه تو کدوم گوری رفتی
دختر دیگه نامید شده بودم که یادم امد جیمین گفت با دوستشه سریع رفتم دم اتاق جیمین و محکم در زدم چیزی که من از جیمین میدونم الان باهمن جیمین خابالو امد و درو باز کرد سریع زدم ش کنار و رفتم پیش دختره و تکونش دادن
جیمین:هعیی چه گو*هی میخوری
کوک:هیی تو ی سوال میپرسم سریع جواب میدی
÷هااااااااا *مست*
کوک:ا.ت چرا وقتی خونشو خوردم پَنیک کرد
÷تو چیکار کردیییی نگه نمیدونی
کوک:چیو نمی دونم جواب بده *داد*
÷بچه که بودههههههه مامانشو ی خوناشام جلو چشاش سلاخی کرده *مست*
کوک:چ...چی*شکه*
÷الانم هروقت اونجوری میشههههه میرههه توی قااااار کوچولو تو جنگل...*مست*
تا حرفش تموم شد دویدم توی جنگل دنبالش که قار کوچیکی که دوستش گفته بود رو پیدا کردم رفتم تو که دیدم اونجاس وای خدااااا وقتی گریه میکنه چقدر بامزه میشههه
اروم رفتم سمتش که خودشو کشید عقب
ا.ت:از کجا پیدام...کردی
کوک:دوستت
ا.ت:چی می خوای برو گمشو چرا ولم نمی کنی
دیگه نذاشت یه کلمه هم حرف بزنم محکم بغلش کردم
...
۱.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.